راننده اتوبوس میگوید نمی تواند ما را سوار کند چون این آخرین اتوبوس بود، با حالتی ناامید از او میپرسم که پس چه کار کنم. اگر اتوبوس نمیرفت هیچ راه برگشتی را متصور نبودم بخصوص که شب بود و تاریک و..
راننده اتوبوس چه میکند؟ در یک چشم به هم زدن انگار همهی اتفاقات با سرعت باورنکردنی رخ بدهد ما را سوار میکند و به مقصد میرسیم. این چیزی هست که من به یاد دارم و گمان کنم در واقعیت نیم ساعت در راه بودیم و فقط هم ما تو اتوبوس بودیم.
در آخر میخواستم بخاطر لطفش بیست دلار بدهم. میدانی چه گفت؟
I can't accept any tips
I'll lose my job
بهش اصرار کردم که بگیرد ولی قبول نکرد. همین شد که پیاده شدیم و من هنوز هم که هنوزه به فکر دو جملهی بالا هستم و نمیفهمم چرا اینکار را کرد.