پس در دل خود گفتم،

حتا بر من نیز خواهد شد،

همان که بر آن ابله شد،

راه خود را بپوی، نان خود را بخور، با لذت،

و بنوش باده ات با دلی شاد؛

که پیشاپیش کردارت پذیرفته ست نزد خداوند.

بگذار ردایت همواره سپید باشد؛

و موهایت را بی روغن مگذار.

شادان بزی با همسر دلبندت 

تمام روز های زندگی بیهوده ات را،

که خدا در زیر آفتاب به تو بخشیده.

تمام روزهای زندگی بیهوده ات را:

چون این سهم تو از زندگی است،

و در تلاشت برای تلاش، در زیر آفتاب بزی.

به راه قلبت گام بردار،

و به نظرگاه دیدگانت:

اما بدان، برای این همه، 

خدا تو را داوری خواهد کرد.



- ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد

تکاپو

ای کاش می دونستیم از همون اول دنبال چی هستیم.

آخه وقتی هم می دونی دنبال چی هستی، تازه مسئله شروع میشه، 

رفتنش یه طرف شناختنش یه طرف دیگه

من که هنوز تو تکاپو ام

و باز هم این سوال لعنتی که باید اول دبستان جواب می دادم:


علم یا ثروت کدام مهمتره؟


برای من البته این شکلیه:


علم، دل یا ثروت  کدام مهمتره؟....

شمال

صدای موج ها 

ساحل 

دریا

و بعد..

طهران که هیچ

تهران و دیدم....



بی عنوان

"تفاوت میان یک انسان بی‌تجربه و انسانی مجرب در این است که اولی به هر بهانه خواهان مرگی شرافت‌مندانه است، در حالی‌که دومی به خاطر هر چیزی به فروتنی زندگی را دوست دارد."

جی. دی. سلینجر

یادت خوش، شب های منو نورانی می کنی...

اُده به نوشتن

بعضی اوقات از خودت می پرسی که" ببینم الان برای چی این کار رو می کنی؟"

چند وقت پیش اینو از خودم پرسیدم، از نویسنده ها هم پرسیدم...

برام همیشه سواله که چه انگیزه ای پشت نوشتن هر نوشته ای هست، چی باعث لبریز شدن این افکار می شه...

شاید هزاران دلیل داشته باشه ولی مطمئن شدم

که این نوشته ها رو برای من یا تو نمی  نویسن، 

برای قشر خاصی هم نمی نویسن، بنظرت برای یک مشت ابلهی که خودشون رو روشن فکر می دونن می نویسن؟ 

یا یه مشت احمقی که براشون هیچی اهمیت نداره؟

نه برای هیچ کدوم نمی نویسن

برای یه نفر می نویسن

همون زن چاقه 

همونی که هزار تا مرض داره، همونی که با هزاران آرزو کتاب و می خره... همونی که می دونه چی تو سره نویسنده اس.. برای اون می نویسن...

ولی اون کیه؟ همون زن چاقه اس 

سیمور بد نمی گفت....

همین فقط اهمیت داره...