انجمن شاعران مرده

I went to woods because I wished to live DELIBERATELY. I went to live deep & suck out all morrow of life. To put to rout all that was not life.

And not, when I come to die, discover that I had not lived.

من به جنگل رفتم چون سر ان داشتم که آگاهانه زندگی کنم.من بر آن شدم که ژرف زندگی کنم و تمامی جوهر حیات را بمکم و هر آنچه را که زندگی نبود ریشه کن کنم؛ تا آن دم که مرگ به سراغم می آید،چنین نپندارم که نزیسته ام.


انجمن شاعران مرده

برخورد ذهن

می گن زمان همه چیو حل می کنه ولی انگاری برای انتخاب رشته تحصیلی این شکلی نیست،

علاقه زیاده عمر هم کمه، ولی من تا جایی که فهمیدم برای انتخاب رشته ای برای آینده فقط علاقه کافی نیست، یه جورایی فقط یه توجیه ه. گفتم علاقه زیاده، ولی مهم اینه که آدم تو کدوم یکی از این ها می تونه سهم بیشتری رو داشته باشه... گفتنش آسونه ولی خود این مسئله حکایتی هست برای خودش. 


خوب این علاقه می تونه از موسیقی و کتاب و فیلم شروع بشه تا رشته های محض و تا فلسفه هم کشیده بشه. ( برای من که این شکلی ه) البته بعضی از این رشته ها به طور عجیبی به هم گره خوردن.


مثل فیزیک، برای یادگرفتن فیزیک فقط "علافه" واقعا کافی نیست، چون علاقه به فیزیک ممکن شکل های مختلفی داشته باشه، خیلی ها رو دیدم که رشته فیزیک رو انتخاب کردن( البته بیشتر تو زمنیه نحوم بوده) چون داستان ها و تفسیر ها قشنگی داشته ولی فیزیک واقعا به این ها نیست، فیزیک به طرز باورنکردنی به نظرم با فلسفه گره خورده تا حدی که یک فیزیک دان باید توی مرحله اول یک فیلسوف در خد خودش هم باشد. 


همه ی رشته ها رو می تونم به یک صورتی یک منطفی برای پیشرفت در نظر بگیرم، ولی رشته هنر و حتی نمی دونم به کدوم طرف می تونه بره! منظورم اینه که جاده خیلی از رشته ها معلومه ولی این رشته حتی جاده هم نداره. 

یک بررسی که کردم هنر از قرن 19 ام تا الان راه خاصی رو طی نکرده، کلا جاده براش تعریف نمی شه، ولی رشته های دیگه این طور نیستن....

فعلا اینو می ذارم این ادامه ذاره...


چیدن سپیده دم،( بر آنم که زندگی کنم!)

پیش از آنکه واپسین نفس را بر آرم
پیش از آنکه پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل
بر آنم که زندگی کنم بر آنم که عشق بورزم
برآنم که باشم
در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
کسانی که ستایش انگیزند
تا در یابم
شگفتی کنم
باز شناسم
که ام
که میتوانم باشم
که میخواهم باشم؟
تا روزها بی ثمرنماند
ساعت ها جان یابد
لحظه ها گران بار شود
هنگامی که میخندم
هنگامی که میگریم
هنگامی که لب فرو میبندم
در سفرم به سوی تو
به سوی خود
به سوی خدا
که راهیست ناشناخته
پر خار
ناهموار
راهی که باری در آن گام میگذارم
که قدم نهاده ام
و سر بازگشت ندارم
بی آنکه دیده باشم شکوفایی گلها را
بی آنکه شنیده باشم خروش رودها را
بی آنکه به شگفت درآیم از زیبایی حیات
اکنون مرگ میتواند فراز آید
اکنون میتوانم به راه افتم
اکنون میتوانم بگویم که زندگی کرده ام



احمد شاملو

18 آبان

دکتر مصدق بعد از مرگ وی چنین گفت:

اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.


روحت شاد...